او يکي از عوامل مؤثر سازماندهي تظاهراتي بود که مدتي در مسجد نو ادامه داشت و نيز يکي از عوامل مهمم در آتش زدن مهمان سرا، سينما و ساير جنگ و گريزهاي خياباني بود. پس از پيروزي انقلاب به کميته ي محلي مسجد نو وارد شد و همزمان با بازگشائي مدارس به مدرسه رفت.
وي يکي از اعضاي مؤثر انجمن اسلامي دانش آموزي و از عواملي بود که سخت در مقابل منافقين جبهه گيري مي نمود با آن که هنوز ماهيت و چهره ي منافقين براي همگان روشن نشده بود منافق ها به سختي از منطق وي مي ترسيدند و کمتر خود را با وي درگير مي ساختند با اين حال هميشه از تندروي هاي بي جا و بي موقع پرهيز داشت و دوست مي داشت تنها فرامين به حق امام در جامعه اجرا شود نه کمتر و نه بيشتر و بدين لحاظ دچار احساسات نمي گشت و چون در خط مستقيم امام بود و به امام به راستي عشق مي ورزيد احساسات خود را با فرامين امام کنترل و تطبيق مي کرد. با همه ي اين ها جلال ورزشکاري توانا و يکي از وزنه برداران رتبه يکم در وزن خود بود.
پس از اخذ ديپلم در سال 1359 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد. مدتي در جهرم و سپس در خفر مشغول انجام وظيفه مقدس پاسداري گرديد و با شروع جنگ تحميلي با توجه به فرمان امام که جنگ را در رأس همه ي امور دانستند به سوي جبهه رفت و خود را موظف مي دانست که تا زماني که جنگ هست او نيز در جبهه باشد در حمله هاي مختلف از جمله فتح المبين بيت المقدس والفجر و خيبر شرکت جست و چندين بار زخمي شد اما جراحت ها و شکستگي ها چيزي نبود که بتواند جلال را از ادامه ي راه و هدف باز دارد و او را از رفتن به جبهه به طور مجدد منع نمايد بدين جهت به مجرد آثار بهبود نسبي به جبهه مي رفت و با آن که در ده هاي بالا انجام وظيفه مي نمود و دامنه ي فعاليتش فراوان و گسترده بود و ليکن هيچ گاه از فعاليت هاي خود چيزي نمي گفت و يا سمت هايي که داشت اعلام نمي نمود.
صفات اخلاقي و اجتماعي او بطور حتم در اين مقال نمي گنجد اما آن چه قابل ذکر و بيان است آن که وابستگي او به همسر و فرزندان و مسکن را واگذاشت و بر علايق مادي دنيا خط کشيد و عرصه دنیا را بر عرصه ي ارزش و کرامتش تنگ دانست و پرواز بر گرداگرد عرش اعلي را بر وابستگي به ارض سفلي ترجيح داد.
در تاريخ 23 اسفندماه سال 1363 در عمليات بدر در جبهه جنوب به لقاءالله پيوست.
*شیرازه